|
||
کلید واژه: "قصه های کودکانه"داستان جک و لوبیای سحرآمیز روزی روزگاری پسری به نام جک با مادر فقیرش زندگی می کرد. یک روز مادر جک، گاوی را به جک داد و به او گفت: پسرم به شهر برو و گاو را بفروش تا غذایی بخریم. جک گاو را به شهر برد. در راه مردی جک و گاوش را دید و از او خواست تا گاو را… بیشتر » |
||
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
|