|
||
کلید واژه: "قصه شب"چوپان دروغگو روزی روزگاري پسرك چوپاني در ده اي زندگي مي كرد. او هر روز صبح گوسفندان مردم دهات را از ده به تپه هاي سبز و خرم نزديك ده مي برد تا گوسفندها علف هاي تازه بخورند.او تقريبا تمام روز را تنها بود. يك روز حوصله او خيلي سر رفت . روز جمعه بود و او… بیشتر » |
||
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
|